گزارشگر:کمالالدین حامد/ 8 سنبله 1393 - ۰۷ سنبله ۱۳۹۳
آنچه مسلم میباشد، موفقیتِ غرب در ابعاد مختلف و ازجمله در بُعد روی کار آوردنِ نظامهای سیاسی مردمی بعد از جنگ جهانی دوم است، که این توفیق نوعی خوداعتمادیِ مفرط برای غرب و احساسِ حقارت برای جهانِ سوم به ویژه مسلمانان، تولید نموده است. اما این بدان معنی نیست که غرب مطابقِ گفتۀ فوکویاما به آخرین نسخه دست یافته و دیگران دیر یا زود از آن سربسته تقلید خواهند کرد.
مسلمانان که در طول تاریخ بهخصوص در اوایل جنگ جهانی دوم در قالب خلافت عثمانی و ایران، وزنۀ قابل ملاحظۀ سیاسی جهانِ آن روز را تشکیل میدادند، بهشدت از وضعیت ضعفِ پیشآمده احساسِ حقارت کردند و با وجود دو قطبی شدنِ جهان بعد از جنگ جهانی دوم، به آسیبشناسی این عقبماندهگی پرداختند.
انگیزۀ اصلی حرکتهای اسلامی (چه سیاسی و چه فکری) سه چیز بود:
۱٫ موجودیت اصول سیاسی در نصوص اسلامی که در طول تاریخ، اسلام را به عنوان یک دین جامعالابعاد اخلاقی، عقیدهیی و سیاسی معرفی نموده و هیچ گاهی اسلام در نگاه مسلمانان چون مسیحیت و یهودیت در نگاه پیروانش نبوده است.
۲٫ تاریخ صدر اسلام بهویژه عصر پیامبر اکرم و خلفای راشدین به عنوان الگوی عملی جامعۀ اسلامی و نظام اسلامی به مسلمانان این باور را القا نموده است که اسلام نظام سیاسیِ مخصوص خودش را نیز بر مسلمانان عرضه نموده است.
۳٫ موفقیت مسلمانان در برهههایی از تاریخ تمدنیاش در امر ایجاد یک نظام قدرتمند سیاسی با مدلهای متفاوت عصر امویها، عباسیها و عثمانیها.
این انگیزهها و عوامل که واقعی و قابل دسترس هم بودند، مسلمانان را در عصر استعمار وادار به راهاندازیِ حرکتهای فکری ـ سیاسی نمود تا در برابر برتری نظام غربی ایستادهگی کنند. طبیعی بود که این حرکتها از سه مورد یاد شده تغذیه میکرد و در عین حال به رفتارهای غربی واکنش نشان میداد.
از میان سه مورد یاد شده، عصر پیامبر اکرم به لحاظ خصوصیتِ پیامبرانه بودنش و حکومات دورۀ اموی و عباسی به لحاظ ماهیت خاندانی بودنشان، قابل تقلید نبود و تنها مورد قابل تمسک، عصر خلفای راشدین پنداشته میشد.
از همین جا است که هر حرکتی باید نظام سیاسی مورد نظرش را به شکلی از اشکال به دورۀ خلفای راشدین به ویژه عصر عمر فاروق پیوند تیوریکی میداد.
عنوان خلافت که بهشدت مورد تمسک چنین گروهها است، از همین امر سرچشمه میگیرد.
نخستین موضوع قابل توجه ایجاد اعتماد به خود برای مسلمانان بود که توسط این حرکتها راه اندازی شد و بهنوعی تمام مسلمانان را فرا گرفت که امروز اکثریت قاطعِ مسلمانان بدین باوراند که حکومت اسلامی حلالِ مشکلاتشان استـ اگرچه بر سرِ نوعیت و عملی بودنش توافق نظر وجود ندارد.
دومین موضوع، برجستهسازی نارساییهای لیبرال دموکراسی غربی بود که در این امرهم توفیق نسبی بهدست آمد و آن طوری که این نوع حکومت در کشورهای غربی کارساز ثابت گردید، در کشورهای اسلامی فقط فساد گسترده، ابتذال اخلاقی، ریاکاری سیاسی و استبداد اکثریت را به ارمغان آورد.
سومین موضوع، ارایۀ بدیل یا پیشکش کردن مدل نظام اسلامی بود که در این راه چندان توفیقی حاصل نشد.
سازمانهای اسلامی در ترکیه، ایران، مصر و اکثر کشورهای دیگر با تلفیقی از اصول اسلامی و راهکارهای دموکراتیکِ غربی موفق شدند که به قدرت برسند و مورد اقبال قرار گیرند و گفته میشود که همین راهکار دموکراتیک بهنوعی همان بیعت یا شوراگرایی اسلامیست که توسط غربیها بازسازی شده است.
تعدادی دیگری از سازمانها روی دلایلی نتوانستند به این موفقیت هم برسند. آنها فاقد ظرفیت علمی برای سازگار کردنِ اصول اسلامی با راهکارهای دموکراتیک بودند.
ویژهگی عمومی این سازمانها سه چیز میباشد:
یک، از نگاه اخلاقی و عاطفی اینها گرفتار نوعی جزمیت مفرط اخلاقیاند که نمتوان به شکل منطقی اینها را قناعت داد. به نظرشان هرکار باید برای رضای خداوند انجام شود و تفسیر کار مورد رضای خدا نیز بهدست خود شان بود که آن را به گونۀ بسیار سطحی تفسیر نمودند. مانند خوارج که قتل حضرت علی و دیگران را نوعی عملکرد محض برای بهدست آوردن رضای خدا میدانستند و به تعبیر خودشان، علی و دیگران منحرف از دین بودند.
دو، از نگاه اجتماعی اینها ذهنیت قبیلهییشان را که بهصورت فرهنگ اسلامی به نظرشان جلوه میکند، به عنوان ویژهگی اصلی یک جامعۀ ناب اسلامی پیش کشیدند. نوعیت لباس، ریش و روابط خانوادهگی و رواج های دیگری قبیلهیی را معرف فرهنگ اسلامی قلمداد نمودند.
سه، اینها فاقد دانش وسیع مسلکی روز به ویژه در بُعد سیاسیاند، روی همین ملحوظ در عالم تیوری هیچ نظریۀ علمییی برای نظام سیاسی اسلام ارایه نکردهاند، بلکه هنوز میخواهند بر جامعۀ پیچیدۀ امروزین همان روابط سادۀ عصر خلفای راشدین را اعمال نمایند و حتا از ناممکن بودن این کار نیز آگاهی ندارند و در عالم عمل در کشورها و مناطقی که اینها به قدرت رسیده اند، چیزی شبیه یک نظام قبیلهیی را تحت نام اسلام حاکم کردهاند که به مرور زمان اندکی به سوی انحطاط و بیبرنامهگی داخلی پیش رفته است.
تنها تمسک اینها و یگانه دستاوردشان، گذاشتن عنوان خلافت یا امارت بر حاکمیتشان و نمایش نوعی خشونت تحت نام خلافت و امارت بر جامعه بوده است.
گروه سومی نیز وجود دارد که بهشدت سیاسی رفتار کرده و در راه ارایۀ مدلی از نظام سیاسی اسلام زیر عنوان خلافت یک قرن تلاش نموده است و در برابر راهکارهای دموکراتیک نیز مقاومت کرده است با اینکه وحشت و خشونت دستۀ دومی را نداشته، اما نتوانسته است که مدلی قابل اجرا از نظام مورد نظر اسلامیاش به صورت روشن ارایه نماید. حزب تحریر همین گروه است. در پایان میتوان گفت که حزب تحریر کاری به جا نخواهد برد و جهان اسلام در گیر دو گروه اول و دوم خواهد ماند و اگر جلو دستۀ دوم گرفته نشود، ضربۀ مهلکی را بر حیثیت جهانِ اسلام وارد خواهد آمد. تا اینجا تنها دستۀ اول است که توانسته و موفق شده کاری برای امت مسلمه انجام دهد.
Comments are closed.